مقاله ها
1402/11/18
hc8meifmdc|2011A6132836|Ranjbaran|tblEssay|Text_Essay|0xfcff623116000000033a000001000400

سازمان معیار هنر “ذهن سازی” دارد

مهندس عقیل ملکیفر

مرداد ماه 1384

پیشگفتار

ذهن (mind )همه چیز است. اگر در حالت مکانیکی تنظیم شده باشد، مصیبت است. هیچ دیدگاه و ایدهی جدیدی را برنمیتابد. از مواجه ه با وضعیتهای نو میهراسد؛ و میکوشد تا همه چیز را به وضعیتهای قبلی سوق دهد.

پرفسور دیوید بوهم، که در این تکنگاشت با گوشهای از آرای او در باب خلاقیت و یادگیری خلاق آشنا خواهید شد، دو کیفیت ذهنی را از یکدیگر باز میشناسد: ذهن مکانیکی و ذهن خلاق. از نظر او، ذهن مکانیکی همچون اسبی است که به زیستن در یک اصطبل عادت کرده است. تا رهایش کنی، راه همان اصطبل را در پیش میگیرد. ذهن خلاق اما تشنهی وضعیتهای جدید، تجربیات جدید، و بهتر بگویم یادگیریهای جدید”ی است که مسبوق به سابقه نبودهاند.

ذهن مکانیکی همان بستری است که “عادتها”ی ما در آن جاری میشوند. و ذهن خلاق در واقع پنجرهی وجود ما به سوی مفاهیم، روشها و تدبیرهای جدید است.

ذهن همهی ما آمیزهای از ذهن مکانیکی و خلاق است. با این تفاوت که یکی مکانیکیتر فکر میکند و دیگری خلاقتر. اما این حکم کلی را میپذیریم که هرچه از قدرت جولان ذهنی مکانیکی کاسته شود، فرجه و فرصت برای خویشنمایی و ظهور ذهن خلاق، افزایش مییابد. چنین است که امیرمؤمنان(ع) مردم را به ترک عادتها تشویق میکنند. این راهبردی مادی و معنوی است برای محدود کردن میدانِ عمل ذهن مکانیکی، که هم دنیا را بر باد میدهد و هم آخرتها را تباه میکند. عادت و محملِ عینی آن ـ ذهن مکانیکی ـ از مظاهر شیطان است؛ هر چند که تصور یک زندگیِ بدون عادت برای ما مشکل باشد.

سازمان معیار ـ که بنا بر وصف ما باید بر تارک دنیا بدرخشد و تراز بالایی از “والایی را تجربه کند ـ باید بداند که ممکنسازی ناممکنها تنها از مدیران و کارکنانی برمیآید که ذهن مکانیکی آنها کوچک، اما ذهن خلاق آنها بزرگ است و جسارت پرسشهای بزرگ دارد. این جور ذهنها در خلاء پدید نمیآیند؛ باید آنها را ساخت؛ هر چند که زمانبر و دشوار باشد. این تقلا و تلاش مبارک را پروژهی ذهن سازی مینامیم.

در این تکنگاشت اندکی از پروسهی ذهن سازی گفتهایم تا مقدمهای برای پروژهی ذهن سازی باشد. مراد از ذهن سازی “تنظیم ذهنها در وضعیت خلاق” است که شرط اول “یادگیری خلاق” محسوب میشود. نظریه پردازان بزرگ و مخترعان نامدار به این ویژگیها آراسته بودهاند.

بیش از این نیازی به توضیح نیست. میخوانید و قضاوت میفرمائید.

سازمان معیار هنر ذهن سازی دارد

پیتر دراکر ـ پدر علم مدیریت ـ بر این عقیده بود که “ما از انسان چیزی نمیدانیم، فقط بلدیم راجع بهاش کتاب بنویسیم”. این حقیقت دارد که دانش ما راجع به “جهان صغیر” هنوز خیلی ناچیز است: یک حرف از اما مطالب فراوانی راجع به ساخت و بافت  هزار حرف. یافته های علم روانشناسی و اخیراً “علوم شناختی” “ذهن” انسان، و نحوهی برنامهریزی مجدد آن به ما آموخته اند. ذهن ما یک هستار پویا، تحولپذیر، و قابل برنامه ریزی دوباره است

دانشمند پرآوازهی آمریکایی ـ ادگارشاین ـ که نظریه های ژرفی درخصوص “فرهنگ سازمانی” دارد، بر پایهی همین یافته و البته آنچه که از تجربیات “مغزشویی” در اردوگاه های مختلف اسیران جنگی آموخته بود، قرائتی کاملاً عملیاتی از مفهوم فرهنگ سازمانی ارائه داد که مبتنی بر انگارهی “برنامهپذیری ذهنبود. به نظر او، فرهنگ سازمانی چیزی نیست جز “برنامهریزی جمعی ذهن”. برای تقرب ذهنی به تعریف ادگارشاین از فرهنگ سازمانی، خوب است به طرز کار پردازشگر کامپیوترها نگاه کنیم، که به تقلید از ذهن انسان پرداخته شدهاند. کامپیوتری که هماینک روی میز شما قرار دارد، از دو بخش کلی تشکیل میشود: سختافزار، و نرمافزار. اولاً: باید بدانیم که سختافزار این ماشین بدون وجود نرمافزارهای آن هیچ است، حتا اگر پیشرفتهترین سختافزار ممکن باشد. ثانیاً: باید آگاه باشیم که نرمافزارهای تعبیه شده در هر کامپیوتر خود از دو بخش “پنهان” و “آشکار” تشکیل شده است. بخش پنهان، همان “سیستم عامل” است که تنها متخصصان کامپیوتر از زیر و بم آن اطلاع دارند. و بخش آشکار آن شامل تمام نرمافزارهای کاربردی است که شما به عنوان اپراتور، روی دستگاه خود نصب میکنید.

سیستم عامل کامپیوتر، نقش ذهن کامپیوتر را بازی میکند. هرچه این ذهن بازتر، پیچیدهتر، و پرظرفیتتر باشد، کامپیوتر شما از قابلیت بیشتری برای پردازش برنامه های نو و اجرای عملیات پیچیدهتر و سریعتر برخوردار خواهد بود.

میخواهیم بگوییم که مغز ما به یک کامپیوتر میماند و برای این که بتواند از عهدهی تجزیه و تحلیل (بگویید “تفکر” ) برآید، نیاز به یک سیستم عامل دارد که از آن به “ذهن” تعبیر میشود. این سیستم عامل میتواند توانا یا ناتوان، پرظرفیت یا کمظرفیت، پرکار یا کمکار، و خلاق یا غیرخلاق باشد. و از همه مهمتر آن که این سیستم عامل را میتوان تغییر داد؛ و با تغییر آن “انسان جدیدی” با نگاه و قابلیتهای تازهای آفرید.

شما فکر میکنید انبیای عظام الهی چه میکردند؟ آنها به مدد انفاس قدسی خود، ذهن مردم زمانهشان را این برنامه ریزیها صورت جمعی داشت، و در نهایت به ایجاد یک “امت” از نو برنامهریزی میکردند. میانجامید. امت یعنی مجموعهی بزرگی از مردم که ذهنشان با الگوریتم واحدی برنامهریزی شده است. با این مقدمه باید روشن شده باشد که ذهن ما همان “ابزار تفکر” است؛ چیزی که به وسیلهی آن رویدادها و اطلاعات دریافتی از جهان پیرامونمان را تجزیه و تحلیل میکنیم؛ تهدیدها و فرصتهای احتمالی را از دل آنها بیرون میکشیم؛ و تصمیم میگیریم که چه واکنشی نشان دهیم. ذهن ما همان آیینهای است که دنیای بیرونی را در خود بازتاب میدهد. اگر تاریک باشد “تاریکبین” میشویم و اگر روشن باشد روشنبین”. و چنین است که یکی خوشبین میشود و دیگری بدبین. یکی بیشتر تهدیدها را میبیند و دیگری فرصتها را. یکی مقلد میشود و دیگری محقق. یکی میآفریند و یکی خراب میکند.

ذهن ما نه تنها عینکی است که از پشت آن دنیا را میبینیم؛ بلکه نحوهی تعامل ما با دنیای پیرامون را نیز تعریف میکند. سؤال اصلی اما این است که ذهن ما ـ بگوئید سیستم عامل مغز ما ـ از کجا میآید و در چه پروسهای شکل میگیرد؟ مغز ما در بدو تولد یک سختافزار بالقوه برای تفکر است؛ درست مانند یک کامپیوتر که تازه از خط تولید بیرون آمده، و هنوز سیستم عامل ندارد. به تدریج که بزرگتر میشویم، ذهن ما بر اثر تربیت در خانه و مدرسه و دانشگاه و تجاربی که از دنیای واقعی میاندوزیم، شکل میگیرد ـ بدون آنکه خودمان از پروسه ی شکلگیری آن آگاه باشیم. بسته به این تربیتها و تجربه ها، ذهن ما ممکن است مثل اغلب مردم مکانیکی و کلیشهای بار بیاید و ممکن است مثل بعضیها خلاق و آفرینشگر. و تفاوتها از همینجا آغاز میشود. ذهن مکانیکی گویا هیچ وظیفهای جز سکون و رکود ندارد؛ و حال آنکه ذهن خلاق همواره به آفرینش و ایجاد وضعیتهای نو گرایش دارد.

 #کاشی سنتی


©کلیه حقوق این سایت متعلق به کاشی سنتی رنجبران به شماره برند 333592 می باشد
طراحی و توسعه شرکت مهندسی بهبود سامانه فرا ارتباط