ظرفیت درک
انسان، حداقل از طریق حواس پنجگانه، نامحدود نیست، عنصر مورد شناخت باید در حوزة
ادارک آدمی قرار گیرد. ابعاد این حوزه ـ در چارچوبی
نسبتاً محدود ـ برای هر شخص متفاوت است. در حس بینایی، این ابعاد از چند کیلومتر،
برای عناصر بسیار بزرگ و تا چند متر برای اشیای کوچکی مانند تابلوهای آگهی و
پوستر، متغیر خواهد.
پس از درک یک
علامت، آنچه به کشف رمزو و در نهایت عکسالعمل منجر میشود، انطباق علامت با اطلاعات
قبلی موجود در حافظه شخص است.
زمان این فرایند
برای یک عنصر ساده تقریباً 3 تا 4 ثانیه و برای یک علامت پیچیده و مبهم یا علامتی
که حاوی مجموعهای از عناصر است، تقریباً چند دقیقه به طول میانجامد. (پیشین:
71ـ270)
ز همین روست که
گوردون کالن در کتاب منظر شهری صراحتاً اظهار میدارد که؛ «... علایم جاده بایستی
واضح بوده و در یک نظر اجمالی پیام خود را آشکار سازد». (کالن، 1377 :96 (
نابراین آلودگی
نمادی عبارتست از هرگونه خللی که در هر یک از دو عنصر مفهوم و درک آن مفهوم پیش
آید
به عنوان مثال،
وجود اطلاعات مبهم، غیرقابل درک و یا نامربوط با مکان و ... نوعی آلودگی نمادی
محسوب میشود. همچنین وجود شمار زیادی اطلاعات در یکجا ممکن است به معنی از بین
رفتن آن اطلاعات تفسیر شود.
مکانیزمهای
تشخیص این نوع آلودگی به تعبیر جیمز جیبسون در کتاب ”درک جهان بصری”به بافت عنصر،
ب?عد، پرسپکتیو خطی، حرکت، سرعت
جابهجایی ناظر، سایه و روشنی محیط و ... بستگی دارد.
به طور کلی، اگر
بر علایم، نمادها و اطلاعات برای جهتیابی در فضایی که به زندگی آدمیان اختصاص
یافته، ارزشی مترتب باشد، باید واجد چندین صفت باشد؛ باید کافی باشد، عملاً وجود
داشته باشد و دست افراد را تا درجهای که مایلاند، در عمل باز گذارند. نقشة هرمحیط
انسان ساخت ، اگر چه ممکن است دقیق نباشد، اما باید به اندازهای خوب باشد که با
استفاده از آن بتوان به مقصد رسید. باید تمام نقاط آن کاملاً واضح و در رابطه با
یکدیگر باشد تا بتوان با حداقل کوشش مقصد موردنظر را یافت؛ یا به عبارت واضحتر،
نقشه باید خوانا باشد. باید علایم و راهنماییها در آن به اندازهای باشد که اگر شخص
بخواهد از راه های مختلف به مقصد برسد ممکن گردد و امکان اشتباه، بیش از اندازه
نباشد. اگر در شهری، تنها علامت برای یک پیچ ناگهانی یک چراغ “چشمکزن” باشد، با
خرابی برق ممکن است نتایج خطرناک به وجود آید (لینچ؛ 1372 :24 و 23 .(
2ـ
آلودگی دیداری (اغتشاش بصری نماها، حجمها و عناصر(
تماشای محیط
انسان ساخت ، هر چقدر که مناظر آن معمولی باشد، دلپذیر خواهد بود." شهر نیز
مانند یک بنای نفیس معماری، ساختمانی است که در فضا قد برمیافرازد، با این تفاوت
که مقیاسی بزرگتر دارد و تنها با گذشت زمان شکل و سیمای نهایی خود را مییابد. از
این رو میتوان گفت که طرح شهر فیالمثل مانند موسیقی، هنری است که به زمان بستگی
دارد، اما بر خلاف موسیقی نمیتوان در طرح شهر زمان را تنظیم کرد یا بر فواصل آن
حدی متصور داشت. تسلسل زمانی که در طی آن شهر نشو و نما مییابد، تحت شرایط گوناگون
و برای مردم مختلف ممکن است دگرگون شود، قطع گردد، از میان برود و یا به اصطلاح
میان بر شود.
شهر نه تنها
عاملی است که مورد مشاهدة میلیونها مردم از هر طبقه که باشند و هر روحیهای که
داشته باشند قرار میگیرد (و احیاناً تماشای آن موجب تفریح خاطر میشود)، بلکه محصول
کار سازندگان بسیار است که مدام ساختمان آن را بسته به احتیاج و امیال خود تغییر
میدهند. در حالی که سیمای کلی آن ممکن است برای مدتی ثابت بماند، اما اجزاء آن
دایم تغییر مییابد. رشد و فرم آن را نیز فقط تا اندازهای میتوان به نظارت آورد و
حدی نهایی بر آن متصور نیست،... از همین رو، هنر طرح شهر به قسمی که به دیده
بنشیند و حواس را محفوظ دارد، هنری است که کاملاً از معماری، موسیقی و ادبیات جدا
است. ممکن است این هنر، از هنرهای دیگر متأثر باشد، اما هرگز دنبالهروی آنان
نیست». (لینچ، 1372 :11
«شکل شهر
که رکن اساسی طراحی شهری به حساب میآید در حقیقت ظرفی است که امکان میدهد، فعالیت
های شهری در آن بوقوع بپیوندد. از نظر برخی از صاحبنظران، شکل شهر مورفولوژی شهر
است. به این معنی که شکل شهر در برگیرنده بافت فیزیکی، عملکردهای اداری و صنعتی و
مجموع ساختمانهایی است که معرف فضایی پدیده های شهری هستند.
اگر اصطلاح
“فولی” را در این مورد بکار بریم، شکل شهر همان جنبه های کالبدی محیط خواهد بود که
خود ممکن است فضایی (spatial (و یا غیرفضایی (spatial A (باشد. منظور فولی از عوامل غیرفضایی
اموری هستند مثل کیفیت محیط جغرافیایی، آنچه به وسیله بشر ساخته و پرورده شده و
تغییرات وارد شده بر محیط و افراد (به عنوان عناصر فیزیکی). توزیع فضایی این عناصر
و الگوهایی که در اثر چنین توزیعی پدید میاید و همچنین توزیع شکل اراضی،
ساختمانها، جاده ها، مردم و غیره و توزیع فضایی این عناصر از نظر کیفیت متفاوت
آنها همه جنبه های کالبدی محیط را تشکیل میدهند.
در این رابطه
لینچ اصطلاح “فضای تطبیق داده شده” (space Adapted (مینامد که از
نظر کالبدی فعالیتها را در خود جای میدهند». (بحرینی، 1377 :57 (
گوردن کالن این
موضوع را با مطرح ساختن “هنر تناسبات” (relationship of Art (در محیط
های انسان ساخت مورد توجه قرار میدهد. وی عنوان میکند که؛ «... تفاوت در معنی بین
بزرگ بودن و افراشته بودن در اندازه تناسبات است. در حقیقت هنر تناسبات وجود دارد،
هم چنانکه هنر معماری وجود دارد. دلیل وجود آن نیز به خاطر ایجاد نظم معقول بین
تمام عناصری است که در تکوین محیط به کار رفتهاند. ساختمانها، درختان، طبیعت، آب،
ترافیک، علایم تبلیغاتی و مانند آنها را باید به گونهای به هم مرتبط کنیم تا این
که نمایش هنری به حقیقت بپیوندد. زیرا یک شهر یک رویداد هیجانانگیز در محیط
میباشد». (کالن، 1377 :6 (
مهمترین اهداف
هنر مورد اشاره کالن و هنر مورد اشاره لینچ در طراحی شهری، به تأمین آسایش بصری
معطوف است .همچنین در کتاب “محیطهای پاسخده”
(Environment Responsive،(به عنوان یکی از عوامل پاسخدهندگی
محیط آمده است ؛«... این موضوع مهمی در شکل شهر است، زیرا قویاً بر تفسیر مردم از
مکان تأثیر خواهد گذاشت. چه طراحان مایل باشند و چه نباشند مردم از جزئیات برتافته
از ابنیه برای تفسیر خود نسبت به مکان وام میگیرند... همینکه یک مکان بتواند به
وسیله کیفیات ظاهری خویش مفاهیمی را به مردم منتقل کند که آنها را با حق
انتخابهایشان آشنا کند، آن مکان دارای تناسبات بصری است (بنتلی و همکاران، .(8 :1382
البته، «اهمیت
شکل شهر به خاطر عملکردهایی است که میتواند برای ساکنین یک شهر انجام دهد. برای
مثال میتوان از خیابان که مهمترین جزء شکل شهر است نام برد که نقشهای متعددی را بر
عهده دارد...، زندگی در خیابانهای یک شهر معمولاً معرّف و منعکس کننده زندگی تمام
شهر است. به این ترتیب که اگرمحیط خیابانها جالب، ایمن، راحت و سالم باشند، شهر
نیز به طور کلی یک چنین خصوصیاتی را خواهد داشت.
شکل شهر ممکن
است عملکردهای متعدد دیگری نیز دارا باشد، مثل ایجاد تصور ذهنی از شهر در مردم،
ایجاد حس جهتیابی در شهر، بالا بردن راندمان و کارایی شهر، ایجاد حس ایمنی، امنیت
و شادی در مردم و تحت تأثیر قرار دادن سایر عوامل اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی
شهر...» (بحرینی، 1377 :58 .(
همچنین
عملکردهای شکل شهر ممکن است ماهیتهای متفاوتی مثل زیبایی، احساس امنیت و شادی،
جنبه ادراکی و بصری یافته و حتی جنبه های عملکردی نظیر کارایی، دسترسی و پیشگیری
از جنایات را نیز به خود بگیرد.
اما مشکل اصلی
که در این زمینه وجود دارد، فقدان یک رابطه مستقیم تعیین کننده بین فرم و برخی
ازعملکردهای شهریست. هر چند که در ماهیت وجود چنین رابطهای نمیتوان شک نمود ولی
کاملاً برای ما مشخص نیست. آنچه مسلم است این است که این رابطه بیشتر از نوع
احتمالی و امکانی است تا مستقیم و علت معلولی.
تلاشهای زیادی
در این راه آغاز شده که راه را برای تهیه چنین تئوری هموار میسازد. تئوری “شکل خوب
شهر” که از سوی لینچ ارائه شده، جنبه های مربوط به هنجارهای شکل شهر ار مورد بحث
قرار میدهد. اپل یارد نیز در سال 1981 مطالعه جالبی تحت عنوان “خیابانهای قابل زیست” ارائه داده که شامل ضوابط عملی و
واقعی برای تجزیه و تحلیل و ارزیابی کیفیت ساختمانها و همچنین راه های ایجاد
خیابانهای امن و قابل زیست است.
بر این اساس این
سئوال مطرح می شود که آیا اغتشاش بصری در شکل شهر میتواند از طریق احساسی و ادراکی
بر روی رفتارهای اجتماعی انعکاس یافته و اغتشاش رفتاری (ناهنجاری رفتاری و یا
رفتار آنومیک) را در فضای شهری توجیه نماید؟ قدر مسلم فضاهای شهری طراحی نشده اغلب
فضاهای شهری را در شهرهای ما تشکیل میدهند که به جرأت میتوان گفت که کمتر به آسایش
بصری معطوف هستند.
فروش کاشی اسپانیایی
در این میان ،
«طراحی مهارتی بنیادی جهت سازماندهی مجدد فضاهای شهری میباشد. مهارتی که آن را از
فعالیتهای دیگر در زمینة برنامهریزی و مهندسی محیط ساخته شده باز میشناساند. بدون
طراحی منظرهسازی مدرن در فقدان عقاید زیباشناختی و کیفیت بصری، مسایل اجتماعی شکل
میگیرد. طراحی باعث ایجاد نظم، زیبایی و مقیاس میشود: نظم مبتنی بر آرایش منطقی و
قابل فهم عناصر مستقل میباشد، که ترتیب و رابطه یک عنصر با عناصر دیگر را در بر
میگیرد. زیبایی در واقع همان کیفیت تعالی احساسات و درخشش ذهن است، که حس
زیباشناختی و تأثیر بصری خارجی را به همراه دارد، و مقیاس در جهت متناسب نمودن عناصر
در ابعاد انسانی حرکت میکند و سبب بوجود آمدن رفاه و آسایش در روابط فضایی با محیط
میشود...». (225: 1986| Trancik ( در واقع ،«طراحی
فضای شهری، هنری محیطی است. آسایش بصری و زیبایی در گرو قرارگیری بجا و مناسب
اجزاء تشکیل دهنده در یک ساختار فضایی بزرگتر میباشد. ساختاری که سبک و سیاق طراحی
را معین مینماید. هر چه بینش وسیعتر و فرهنگیتری مدنظر باشد، راهحلهای مطلوبتر و
غنیتری حاصل میگردد...». (Ibid (
بنابراین، ما با
استفاده از این نظریات، این چنین استنتاج میکنیم؛ آن بخش از فضاهای شهری که واجد
تناسبات بصری مطلوبی هستند و به عبارت دیگر در آن اغتشاش بصری کمتری وجود دارد،
نسبت به سایر فضاها احتمالاً کمتر با اغتشاشهای رفتاری )رفتارهای
نابه هنجار و آنومیک) عجین میشوند.
تولید کاشی مراکشی