سفال و سفالگری یکی از هنرهای زیبای مورد
استفاده ایران بوده است.
البته حتی امروزه نیز در شهرها و روستاهای کوچک از این
هنر استفاده می شود.
در این مطلب به لعابکاری و توسعه آن در گذشته تا کنون می
پردازیم.
1. در هزاره چهارم
پیش از مسیح کهنترین تمدن شناخته شده مصر به نام باداریان مهرههایی قهوهای رنگ
از سنگ صابون که با لعاب آبی و فیروزهای قلیایی پوشیده شده بود میساختند سنگ
صابون یک نوع شکل متبلور تالک یعنی سیلیکات منیزیم آبدار است.
معدنهای قدیمی سنگ
صابون در مصر پیدا شده است این سنگ را میتوان به آسانی حکاکی کرد و پخت و لعاب
داد، همچنانکه آ. لوکاس انجام این کار را در یک ردیف از تجربیات خود نشان داده
است.
2. قبل از دوره سلاطین مصر (4000 تا 3400 پیش از مسیح)، مصریان اشیایی چون مهره، طلسم زینتی و
مذهبی و کاشیها را از آمیخته? آرد ماسه در کوهی و پنج درصد کربنات و بیکربنات سدیم
(که در صحرای غربی به صورت طبیعی دیده میشود) قالبگیری میکردند.
این آمیخته پس
از پخت به شکل دُرکوهی شیشهای شده و میشود روی آن را لعاب داد. اشیاء ساخته شده
به این طریق را معمولاً بدل چینی مینامند.
در طول تاریخ کهنسال مصر تا قرون وسطی
و 1400 پس از مسیح این اشیا ساخته میشد و به بیشتر کشورهای خاورمیانه صادر میگردید.
3. از اواسط دوره? پیش
از سلطنتی مصر بلوردانههای سنگی (بلورهای تختهسنگی) را به صورت مهره و اشیاء زینتی
در میآوردند و با لعاب آبیرنگ که در اثر حرارت کاملاً به این بلوردانه میچسبید
میپوشاندند.
مواد ترکیبی اصلی لعاب مصری عبارت بود از سیلیس
(از شن)، قلیا (از خاکستر چوب یا کربنات سدیم) و اکسید فلزات (از ترکیب مس). پارهای
از مورخین تکنولوژی چنین انگاشتهاند که ریگهای دُرکوهی در کورهها به طور اتفاقی
با این ترکیبات پوشیده شد و به این ترتیب لعاب بوجود آمد.
یک فرض دیگر اینست که
سربارههای کورههای فلزی ذوب مس را میشد برای تولید لعابهای آبی و فیروزهای به
کار برد.
لوکاس با آزمایشهای آزمایشگاهی ثابت کرده است که هیچ کدام از این دو طریقه
لعاب آبی بوجود نمیآورد.
اما از مدارک باستانشناسی که در دست داشت میدانست که یک
نوع سنگ مس بخصوص یعنی مالاکیت در مصر باستانی به عنوان سرمه به چشم کشیده میشد.
مالاکیت با سنگ دُرکوهی کوبیده شده و محلول کربنات سدیم به عنوان ملاط به آن اضافه
میشد.
لوکاس قطعات دُرکوهی را که به این طریق به کار برده بود گرفته و در کورهای
پخت و لعاب آبی درخشانی که بسیار شبیه به لعابهای روی تعویذ و طلسمهای زینتی مذهبی
و بلورهای دُرکوهی بود بدست آورد.
تا دوره بطلمیوس (سده دوم پیش از مسیح) در مصر
روی سفالها لعاب داده نمیشد و در آن وقت لعابی که به کار برده میشد لعاب سرب بود
که احتمالاً در بابل توسعه و تکامل یافته بود.
4. در بینالنهرین
ساختن این لعابهای آبی قلیایی در حدود 3000 سال پیش از مسیح شناخته شد و از آنجا
به دره سند گسترش یافت و این کار از طریق راههای متعدد بازرگانی که در آن زمان
وجود داشت صورت گرفت.
بطوری که دیده میشود پیدا کردن لعابهای جدید بهتر، یعنی
لعاب سرب، در بابل صورت گرفته است.
ب. ماینر در سال 1925 متونی از کتابخانه?
آشوربانیپال (668 تا 625 پیش از مسیح) پیدا کرد که نسخه? شیمیایی فن لعابسازی آن
زمان در آن نوشته شده بود.
در سال 1936 گاد و کمبل تامپسون متن ترجمه شده لوحه میخی
که هزار سال کهنتر از اولی بود (در حدود 1700 پیش از مسیح) و شامل تعدادی
دستورالعمل برای رنگآمیزی سفالها و ساختن چند نوع قلیا و لعاب سرب بود منتشر
ساختند.
کشف این دستورالعملها سبب اعجاب و شگفتی زیاد
گردید که در آن زمان دانش لعابسازی در بابل و آشور اینقدر پیشرفته بوده است.
باید
در اینجا خاطرنشان ساخت که ما برای اولین بار میبینیم لعاب روی قطعات گلی داده میشدند
نه روی دُرکوهی پخته یعنی طریقی که در مصر متداول بود.
حفاریهایی که در بینالنهرین
انجام شده نشان میدهد که دانش لعابکاری که در این لوحهها یاد شده در همه جا رواج
داشته است
. در زمان نمرود در آشور (دوره? 750 تا 612 پیش از مسیح) آجرهای ساختمانی یک
طرفشان به اندازههای 75 و 33× 25/11 سانتیمتر لعابکاری شده بود.
تجزیه? شیمیایی این لعابها
نشان داد که در آن زمان برای نخستین بار اُکسید قلع در تاریخ شناخته شده و برای
تولید رنگ سفید کدر به کار برده شده است.
ماده رنگی آجرهای لعابی نمرودی عبارت
بودند از آنتیموینات سرب برای رنگ زرد، آهن برای رنگ قهوهای و مس برای رنگ آبی و
سبز.
ترکیبات مختلف شیشهای که در این لعابها به کار
برده میشد بیشتر سلیکات سدیم بود که قدری سرب به عنوان ماده زودگداز به آن
افزوده میگردید.
زیباترین ساختمانهای بابل جدید در عصر بختالنصر (604 تا 562 پیش از مسیح)
دروازه بزرگ شهر بود که به الهه ایشتر اهدا گردیده بود و این دروازه در سالهای 1890 و 1917 از زیر خاک بیرون
آورده شد.
این دروازه با آجرهای لعابی شبیه به آجرهای نمرودی ساخته شده بود، رنگهای
آن آبی سیر، سبز (مالاکیتی)، سبز روشن، زرد، کرم و سفید بود.
5. حدس زده میشود
که در زمان حکومت 600 ساله کاسیتها بیشتر دانش لعابسازی بابلیها و فن ساخت آن به ایران
آمده است.
نفوذ هنر بابلیها در بینالنهرین
در زمان امپراطوری بابلیهای نو (1171 تا 550 پیش از مسیح) ادامه داشت.
بسیاری از
ظروف و کاشیهای لعابی با روش بابلی و آسوری مربوط به این دوره را در شوش بدست
آوردهاند.
از سال 550 پیش از مسیح که هخامنشیان بر بخش بزرگی از خاورمیانه چیره
شدند و داریوش کاخهای نویی برای پایتخت زمستانی خود در شوش و پایتخت تابستانی خود
در تخت جمشید ساخت، این ساختمانها با آجرهای برجسته چندرنگ که گاو بالدار و شیر و
سربازان جاویدان بر آن نقش شده بود تزئین گردید.
اندازههای این تابلوها تقریباً
12× 5/3 متر بود و تمام کار آنها را پیشهوران بابلی انجام داده بودند به گونهای
که داریوش در سنگ نوشته بنیاد شوش میگوید: «... کسانی که آجرهای پخته را ساختند
بابلیان بودند...» به جز این کاشیها در کاخهای هخامنشیان ظروف لعابی پیدا نشده است
مگر کوزه آبی فیروزهای که از تالار خزانه تخت جمشید بدست آمد.
6. یونانیان لعاب حقیقی
را نمیشناختند و لعابی که از اکسید سرب ساخته شده بود فقط در زمان بطلمیوس (سده دوم پیش از مسیح) در پیرامون مدیترانه رایج گردید.
رومیها این لعاب را به نام لعاب
پارتی میشناختند که خود نشانه آنست که احتمالاً رومیها این شیوه را از دشمنان
خاوری خود ایرانیان که با آنها جنگهایی در سوریه و عراق داشتند آموخته بودند.
البته این امکان هم هست که رومیها دانش خود را در این زمینه از فنیقیها که شاید
آنها هم روش و فن بابلی را به کار میبردند آموخته باشند.
فنیقیها در شهر صیدا و
صور در کرانه دریای مدیترانه در حدود 500 پیش از مسیح صنایع شیشهسازی را بنیاد
نهادند.
لعاب سرب درخشان بوده و دامنه رنگهای آن وسیع
است و در درجه گرمای کمآب میشود. اما این لعاب سیاه میشد و فرو میریخت و بدین
ترتیب دامنه کارهای هنری سفالسازی محدود بود.
در سده دوم پیش از مسیح یعنی در
زمان پادشاهی پارتها لعابهای سربی برای نخستین بار در چین پیدا شد.
بسیاری از تاریخنویسان
امروز بر این عقیدهاند که پارتها دانش لعابسازی خود را از راه تماسهای بازرگانی
که میان آنها و امپراطوری هان وجود داشت به چین فرستادهاند.
نفوذ پارتها در
سفالسازی از لعاب دادن تنها خیلی بیشتر بوده است زیرا بسیاری از اشیاء سفالی چینی
آن زمان اسبها، سوارها و صحنههای شکار پارتی را نشان میدهد که همه به سبک سکاها یا
ایرانیان ساخته شده است.
داستانهای کهن چینی نیز این سخن را تأیید میکند که لعاب
سرب را یک نفر بازرگان ایرانی به چین آورده است.
مدارک و قرائن محکمی در دست هست که نشان میدهد
که ایرانیان خمیر لعاب آماده شده را که در نوشتههای باستانی چین که لیئولی (liu-li) نامیده میشد میفروختند.
و این خود
نشان میدهد که چرا پس از سقوط امپراطوری هان در سال 220 میلادی صنعت لعابسازی از سفالهای چینی
رخت بر بست.
در زمان فرمانروایی پادشاهان تانگ (در سالهای 906-608 پس از مسیح) بار دیگر هنر لعابسازی پدیدار
شد و این زمانی بوده است که چینیها روابط بازرگانی خود را با ایرانیان از سر
گرفتند.
7. در زمان ساسانیان
کاربرد لعاب سربی هنوز ادامه داشت (224 - 651 میلادی). گام دیگری در گسترش لعاب
بازیافت لعابهای قلیایی توسط کوزهگران ایرانی در دوره اسلامی بود. در بخش مربوط یعنی
هنگامی که به مرحله? تاریخ عمومی فن کوزهگری رسیدیم به آن اشاره خواهیم کرد.
کوزهگری در زمان هخامنشیان، اشکانیان و ساسانیان
زمان هخامنشیان دوره مستند تاریخ است. و این
خود مایه بسی دلتنگی است که سفالهای بسیار کمی از آن زمان بدست آمده و حال آنکه
از صنایع دستی دیگر بویژه فلزگری و مجسمهسازی از سنگ محصولات فراوانی پیدا شده
است.
ظروف سفالی که از تخت جمشید و شوش بدست آمده فقط چند کوزه آب بیلعاب و چند
کاسه و بطری و ظرفهای بزرگی انباری است.
ظاهراً این ظرفها فقط برای استفاده کلی
بوده است، نه برای زیبایی، و تنها یکی از آنها آثاری از لعاب فیروزهای دارد.
از
دو پایتخت بقایای کاشیهای رنگی فراوانی به چنگ آمده است، اما به گونهای که در
فرمان بنیاد شهر شوش که در بالا به آن اشاره کردهایم آمده است آنها را بابلیها
ساختهاند.
تنزل پیشه سفالسازی را در این دوره میتوان به
این امر نسبت داد که سطح زندگی مردم بالا رفته و زر و سیم و مرمر سفید برای ساختن
ظرف در خانه شاه به کار برده میشد و در خانههای مردم متوسط ظرفهای مسی و برنجی
متداول بود و تنها بیچارگان از فراوردههای سفالی استفاده میکردند.
این وضع پیشه سفالگری که فقط ظرف سفالی برای رفع حوائج روزانه ساخته میشد در دوره سلوکیها و
شاهنشاهی پارتها ادامه یافت.
اما باید به یاد آورد که پارتها لعاب سرب را با رنگهای
گوناگون متداول کردند.
رشته ویژه و نویی که سفالگر پارتی بدان افزود، فراوردههای
لعابی تابوب و تابوتهای سنگی کندهکاری شده و خاکستردان مرده، و بسیاری از نمونههای
کلی بود که در درون آرامگاهها میگذاشتند.
بسیاری از ظرفهای مورد استفاده? روزانه روی چرخ
و صفحه کوزهگری ساخته میشد، اغلب پیش از لعاب دادن روی آن را کندهکاری میکردند،
پارهای از آنها را در قالبهای فشردهای کندهکاری کرده، پخته و درست میکردند.
همچنین مهرههای تزئینی روی آنان زده میشد که تا اندازهای مانند فن نشاندار
کردن (Terra Sigillata) رومیها
بود.
پارهای از فراوردههای زیباتر دارای تزئیناتی است که بعدها به نام بار بوتین (Barbotine) شناخته شد و آن
فنی بود که خمیر نازکی از گل رس از سوراخ کیسهای با فشار به شکل خطوط و مارپیچ روی
ظرف نهاده میشد و همانند کاری است که شرینی سازان امروز برای ساختن گلهای روی کیک
به کار میبرند.
بسیاری از ظرفها یک رنگ بوده و رنگهای مختلف آن کرم، زرد، قهوهای،
آبی و سبز بود.
همانطور که پیش از این گفتیم، پیشه سفالسازی
در زمان ساسانیان گسترش نیافت (224 - 650 میلادی).
کوزهگران همان روش و سبک پارتها را ادامه دادند ولی کار
آنها را نمیتوان با کار استادان فن فلز کار زمان ساسانی قیاس کرد.
لعاب زمان
پارتها در زمان ساسانیان نیز ادامه داشت و آن را روی رویههای برجسته یا کندهکاری
شده میزدند. برخی از خمرههای انباری یک متری در این زمان ساخته شده که لعاب
ندارد.
اما با فشار دادن مُهر چوبی روی گل تازه آن را آراستهاند.
آدرس اینستاگرام :
https://www.instagram.com/KASHI_HAFT_RANG_MEHDI