hc8meifmdc|2011A6132836|Ranjbaran|tblEssay|Text_Essay|0xfcff0c7c140000001b1c000001000a00
اخلاق در عرصه
های نوین رقابتی در جهان
دکترفرج اله
رهنورد
موسسه عالی
آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی
چکیده
رفـتار اخلاقی
صرفاً یک سلیقه یا کمال شخصی نیست. قضاوت در خصوص درست و غلط بودن تصمیمات ، خصوصی
و اجتماعـی هسـتند. مـا اعمـال خـوب را بـه ایـن خاطـرانجـام نمی دهیم که آدم خوبی
هستیم یا فرمولی را برای خوب بودن کشـف کرده ایم. ما به عمل خوب اقدام می کنیم
زیرا آنها برمبنای آداب، کلام خداوند، سنت، سالمندان، حقوق عمومی، قانـون اساسـی،
یـا دیگر منابع قدرت متعالی توصیف شده اند. در فرایند انجام اعمال خوب است که ما
بهعنوان آدم خوب شناخته میشویم. امروزه جهانی شدن امور، رقابت شدید ملل در سطح
جهان، همگرایی در ویژگیهای سازمان های بخش خصوصـی و دولتی یک معضل اخلاقی را برای
نقش آفرینان در عرصه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به وجود آورده اسـت. ایـن
مقالـه سـعی دارد رقابـت با چهره انسانی درعرصه های جهانی را مورد تاکید قرار
دادهو چالش بشر برای رعایت اخلاقیات در فرایند جهانیشدن را به تصویربکشد.
واژه های کلیدی
اخلاق، رویکرد
اخلاقی، نظریه اخلاقی، جهانی شدن، خودگرایی، قدرت، تصمیم اخلاقی
مقدمه
ایـن گفـته
قدیمـی منسـوب بـه کنفسیوس است: "به همان نسبت که انسان به قدرت نزدیک می شود
از 1 اخلاقـیات دور مـی شـود". در
مقابل فردوسی شاعر حماسه سرای ایرانی، ضعف را خیزشگاه لغزش از اخلاقـیات مـیدانـد.
ایـن دو گفـتار وضـعی، اشاره به این واقعیت دارند که در موضع قدرت و ضعف، اصـول
اخلاقـی کمتـر در انسـان معمولـی تجلـی پـیدا میکند. دلالت ضمنی این سخن آن است که
در شـرایط غیـرمعمول، انسـان هـا کمتر خود را ملزم به رعایت اصول اخلاقی میدانند.
یکی از این شرایط غیـر معمـول، عرصـه هـای رقابـت درمحیطهای متلاطم و فرار امروزی
است؛ محیطهایی که سازمانها وادار سـاخته اسـت بـرای بقاء خود در عرصه های جهانی
مبارزه کنند و با تدوین استراتژیهای رقابتی، موضـع خـود را تحکـیم و محیط را به
نفع خود تغییر دهند. در چنین شرایطی پرسش هایی مطرح است کـه پاسـخ بـه آنهـا
مـیتـواند بسـیار راهگشـا باشد. از آنجمله است: 1 (تا چه حد رعایت اخلاقیات در
محـیطهـای رقابتـی ضـرورت دارد؟ چگـونه مـیتـوان به رعایت اخلاقیات امیدوار بود؟
در عرصه های رقابتـی رعایـت کـدام ارزش های اخلاقی بیشتر ضرورت دارد؟ برای پاسخ به
این پرسش ها لازم است ابتدا مفهوم اخلاق و ابعاد مختلف آن را روشن سازیم.
مفهوم اخلاق
همـان طـور کـه
دونالدسون (1989 (اشاره می کند اخلاق یک امر ذهنی یا صرفاً یک موضوع عقیدتی نیسـت،
بلکـه برای فهمیدن بسیار پیچیده، گیج کننده، و دشوار است. اخلاق در لغت جمع خُلق
است و خُلـق بـه معنـی خـوی و طـبع اسـت. خیلـی از نویسندگان، اخلاق و سیرت را
مترادف می دانند (مک 2 لوگان، 19998 (که در آن سیرت اعتقاد به رفتار درست یا غلط
توسط یک فرد، گروه، یا جامعه تعبیرو تفسـیر مـی شـود. سیرت به زعم پتریک و کوئین
(1997 (عبارت است از فعالیتها و اقدامات حقوقی، اجتماعـی، و سـنتی کـه با نگاه
درست یا غلط بودن ارزیابــــــی میشوند؛ قواعدی که براین فعالیت ها حـاکم هسـتند؛
و ارزش هایـی کـه در انجـام فعالـیت ها ترغیب یا دنبال میشوند. بعضی از نویسندگان (مانـند بـیوچمپ و بوی، 1983 (بین سیرت و اخلاق فرق
میگذارند و معتقدند که اخلاق عبارت است از مطالعـه فلسـفی ماهـیت و توجـیه اصـول
رفـتاری، تصـمیمات، و مسائل. اخلاق یک اصطلاح فلسفی اسـت. رفتار اخلاقی نشانگر
"خوب" و "درست" در مقابل "بد" و "غلط"
است (سیمز، 1992 .(این مفهوم کـاملاً در تعـریف رابینـز (1991 (از اخـلاق دیده
میشود. به زعم وی اخلاق مجموعه قواعد و اصولی است که رفتار درست و غلط را تعریف
میکند. از دیدگاه حقوقی اخلاق را میتوان سازگاری با رویه هـای درسـت تعـریف کـرد
(پیـرس، 1990 ،(امـا سـئوال آن است "درست بودن" چیست؟ قانون شکنی
لـزوماً، امر غیر اخلاقی محسوب نمیشود و اطاعت از قانون نیز میتواند با ارزش های
اخلاقی در تضاد باشـد. تعـریف دیگـر، اخـلاق را اکتشـاف فلسفی پرسشهای معنوی در
ارتباط با اعمال انسانی (وایت، 1993 (مـی دانـد. به سخن دیگر، اخلاق
مطالعه فلسفی ارزش معنوی رفتار انسانی و قواعد حاکم بر آن است (گریمشو، 2001 .(
نظریه های
اخلاقی
قضاوت اخلاقی
یکی از بحث انگیزترین مفاهیم نزد نوع بشراست. اینکه چه چیزی اخلاقی است یاغیر
اخلاقـی، توافـق چندانی وجود ندارد. تنها میتوان به نظریه هایی اشاره کرد که هریک
طرفداران خاص خـودش را دارد (نمـودار1 .(بـه سـخن دیگـر، تـلاشهـای زیـادی در طـول
حـیات بشـر بـرای توجـیه اسـتانداردهای اخلاقـی و تبیـین فلسـفه زیربنایـی اصـول
اخلاقـی صـورت گـرفته است که میتوان این تـلاشهای فکری را در قالب چند نظریه به
شرح زیر خلاصه کرد (کول و همکاران،2000؛ کریسیدس و کالر، 1993:
1.نظـریه شـناخت گرایی: مطابق نظریه شناخت گرایی این
ادعاوجود دارد که میتوان درست را از غلط 3 شـناخت. طـرفداران ایـن نظـریه معتقد
هستند که حقایق اخلاقی عینی هستند که میتوان آنها را همانند دیگـر حقایقی که در
دنیاوجود دارند، به درستی دریافت. در این دیدگاه، بیانیه اعتقاد اخلاقی میتواند
درست یا غلط باشد. در مقابل، این دیدگاه وجود دارد که ارزیابی عینی اعتقاد اخلاقی
غیرممکن است و آن را تماماً ذهنی میداند. از این منظر چیز درست یا غلط برای کتشاف
وجود ندارد، این تنها اعتقاد، گرایش، و واکنش احساسی فرد است که آن را خلق میکند.
2.نظـریه مـذهب گرایـی: یـک منـبع روشـن اخـلاق را بایـد در
مذهب جستجو کرد. طرفداران این نظریه معـتقدند کـه اگـر خـدا وجود دارد، چه کسی
بهتر از او میتواند بگوید چه چیزی درست و چه چیزی غلـط اسـت؟ اگـر خـدا بـه همـه
چیـز واقف است، پس او مرجع مصون از خطا در خصوص اخلاقیات خـواهد بـود. بنابـراین،
خیلـی از مردم در طی قرون، اصول اخلاقی خود را برمبنای مذهب بنا کرده اند. 4 ایـن نظریه که
اعمال خوب برمبنای حکم خدا شناخته می شوند به نظریه فرمان الهی نیز معروف است. یکـی از زیـرمجموعه های این رویکرد، نظریه وجدانی بودن
اخلاق است. طرفداران این نظریه معتقدند کـه خداونـد، نیرویی در درون انسان قرار
داده است که تکلیف را به انسان الهام می کند و در کارهای اخلاقی از درون انسان به
او فرمان میدهد. این نیرو نه عاطفه است و نه اراده (مطهری، 1374 .(به عنوان
نمـونه، قرآن کریم انسان را مجهز به یک سلسله الهامات فطری میداند که ملاک تمیز
کارهای درست از نادرست است (سوره شمس، آیه 8.
3.نظریه پیامدگرایی: این نظریه خوب و بد اخلاقی را برحسب
پیامدهای عمل انسان مورد ارزیابی قرار میدهد. مطابق نظریه پیامدگرایی ، باتوجه به
نتایج اقدامات می توان درستی یا غلط بودن قضاوت های 5 اخلاقـی را تعیـین کرد. اگر
پیامد چیزی مثبت باشد، آنگاه می توان آن را عمل "خوب" نامید و ما
"حق داریم آن را انجام دهیم و برعکس. یعنی درستی یا غلط بودن در پرتو خوبی و
بدی، و خوبی وبدی در پرتو مفید یا مضربودن قابل توجیه است.
این نگرش ارزش
اخلاقی رفتار فرد را به وسیله نتایج آن رفتار تعیین میکند. به سخن دیگر، این نگرش بـر
پـیامد اعمال افراد تاکید دارد نه نیت آنان. اخلاق پیامد گرایی یا پایان شناسی 6
با تاثیرات یک اقدام سـروکار دارد و اینکه آن عمل باعث آسیب فردی میشود یا نه. به
هرحال، مزیت مهم این رویکرد آن اسـت کـه تغییـر در ارزش های اخلاقی را مورد توجه
قرار میدهد، و استانداردهای اخلاقی را مطابق با تغییرات در سلیقه های جوامع دائمی
نمیداند. رفتاری اخلاقاً درست است که پیامد مثبتی برای مردم در برداشته باشد
ونادرست است اگرمنجر به ضرر یا آسیب شود.
معـروف تـرین
نظریه پیامدگرایی اخلاق تحت عنوان سودمندگرایی 7 نامیده میشود. سودمندی به معنی
مفید بودن است. زیربنای این موضوع آن است که سودمندی یک اقدام میتواند ویژگی
اخلاقی آن را تعیـین کند نه ماهیت آن. اقدامات به خودی خود نه خوب هستند و نه بد،
بلکه این کاربرد آنهاست که وقتـی نـتایج بـرای اکثـریت مفـید باشـد، خـوب و اگر
مضر باشد، بد تلقی میشود. مطابق این رویکرد تصـمیمات بایـد براسـاس بروندادها یا
پیامدها اتخاذ شوند. هدف این رویکرد تأمین مزایا برای اکثریت افـراد اسـت (رابینز،
1991 .(این رویکرد در ایده های مکتب فکری سودمندگرایی یافت میشود (لی و همکـاران،
1999 .(مطابـق مکتب سودمندگرایی چیزی از نظر روحی خوب است که افراد کافی از آن
اسـتفاده و لـذت ببـرند و لـذت آن بیشـتر از درد آن باشد. هرچند که ممکن است در
تمیز سودمندی یا لذت یک عمل خاص توافق چندانی وجود نداشته باشد. ایراداتی بر نگرش
سودمندگرایی برای کثریت وارد اسـت از آنجملـه می توان به این مهم اشاره کرد که
اعمالی وجود دارند که باوجود ایجاد منافعی برای اکثریت، خطا ونادرست هستند.
4.نظـریه وظیفه گرایی: این رویکرد مقابل نظریه پیامدگرایی
است. مطابق این نظریه، ارزش خلاقی هر 8 عمـل بـه نـیت
شخص تصمیم گیرنده بستگی دارد. اخلاق آغاز گرایی یا وظیفه شناسی این دیدگاه را
لحـاظ مـیکـند کـه اعمال ارزش ذاتی دارند، یعنی به طور ذاتی بد یا خوب هستند.
اگرچه این نگرش ممکـن اسـت اعتبار مفهومی داشته باشد، اما روشن است که تفاوت های
عملی در اخلاقیات که توسط ملـل و فـرهنگ هـای مخـتلف اعمـال مـی شـود، پذیرش آن را
مشکل میسازد. در نظریه آغاز گرایی وظایـف اخلاقـی وجـود دارنـد که فرد نسبت به
دیگران عهده دار است. همان طور که کانت (1804- 1724 (اشـاره مـیکـند ایـن اسـتانداردهای اخلاقی باید بر پایه
ثبات منطقی بنا شوند. یعنی آنچه از نظر اخلاقـی بـرای یـک فـرد درسـت باشـد، بایـد
بـرای دیگران نیز درست باشد. نظریه آغاز گرایی دارای شـاخه هـای فرعـی اسـت. در
اندیشه های مذهبی این رویکرد بیشترین نمود را دارد. در مذهب زرتشتی شـعار
"پـندار نـیک، گفـتار نیک، و کردار نیک" معرف این اندیشه اخلاقی است که
افراد در سه حوزه پیشـگفته باید قانون جاویدان "نیکی" را رعایت کنند.
بنابراین، با قبول چنین دیدگاهی تفاسیرمتفاوت از اصـول اخلاقـی را تـنها مـی تـوان
در پـرتو تضـاد اسـتانداردهای اخلاقـی بـا مـنافع شخصـی یـا پیـروی کورکـورانه از
هـنجارهای اجتماعـی توجـیه کـرد. بعضـی از نویسندگان مانند راولز (1971 (و رابینز ( 1991 (مـنظومه
هـای اخلاقـی را براسـاس برتـری یـک ارزش واحـد بـه نام عدالت یا آزادی فردی بنا کـردهانـد. به
زعم رابینز(1991 (رویکرد عدالت گرایی ، مدیران را دعوت می کند تا قواعد منصفانه و
بـی طـرفانه را جسـتجو و وضـع کنـند. راولـزمعـتقد است که عدالت توزیعی را میتوان
از یک سیستم اقتصادی توزیع منافع به یک سیستم اخلاقی برای ارزیابی رفتار گسترش داد
که براساس آن، یک عمل درصـورتی کـه بـه افـزایش همکـاری بـین اعضـای جامعه منجر
شود، درست، عادلانه، ومناسب است. بعضی از نویسندگان معیارهای
اخلاقی بودن را براساس تقدم آزادی فردی نیز بنا کرده اند و رفتاری را درست میدانند
که به گسترش آزادی های فردی منجر شود
5.نظریه قانون گرایی: دکتـرین قانون طبیعی، رویکرد دیگری در
تفکر اخلاقی است که می توان آن را مکمـل وظـیفه گرایـی کانـت نامـید. این نظریه بر
حقوق افراد تاکید دارد. نظریه قانون طبیعی به طور سـنتی از مـردم در مقابـل
اقدامات ناعادلانه یا ظالمانه حمایت می کند. ایده بنیادی آن است که در اوج قانـون
بشـری یـک دستور اخلاقی عینی یعنی "قانون طبیعی" قرار دارد که محدودیت
هایی را بر اعمال قـدرت حکـام وضـع مـی کند. رابینز (1991 (از این رویکرد با نام
"نگرش حقوق افراد" اسم می برد، و معتقد است که این نگرش بر حمایت و
احترام به حقوق اساسی افراد نظیر آزادی بیان تأکید دارد.
6 .نظـریه خودگرایی اخلاقی: خودگرایـی اخلاقی اشاره به این
موضوع دارد که تنها استاندارد رفتار 11 اخلاقی عبارت است از التزام فرد به افزایش
منافع خودش در مقایسه با دیگران (بیوچامپ و بوی، 1983 ). در ایـن
صـورت بایـد گفـت فـرد خودنگـر، زمانـی مـنافع دیگران را لحاظ میکند که آن را با
منافع خـودش همسـو ببیـند. بیشتر کارها در زمینه اخلاق تجاری بر این پیش فرض
استوار است. البته نگرشی کـه توسـط فـریمن (1984 (ارائـه شد، خواهان آن است که در
مدل نفع گرایی شخصی مدیریت، منافع افراد ذینفع را نیز در نظر گرفته شود.
تصمیم اخلاقی
اگـر بپذیـریم
کـه مهمتـرین نقش مدیریت تصمیم گیری است، باید پرسید تا چه حد در این تصمیمات
موازین اخلاقی رعایت میشود؟ یک تصمیم اخلاقی عبارت است از تصمیمی که به شیوه هایی
خارج از کنتـرل افـراد بـر آنهـا تاثیـر میگذارد. تحلیل نظریه های اخلاقی نشان می
دهد که هیچ باور واحدی نمـیتـواند مدیران را در شکل کامل در اتخاذ تصمیمات اخلاقی
مختلف هدایت کند. شاید ترکیبی از مـنظومه های اخلاقی بتواند در اتخاذ تصمیم های
خلاقی دشوار، راهگشا باشد (ه?سمر، 1995 .(افراد در طـول زندگـی
خـود ارزش هایـی را کسـب و آنهـا را تغییر میدهند. میتوان گفت ارزش ها در مواقع
تصـمیم گیـری همانـند راهنما عمل می کنند. ارزش ها خشک نیستند و افراد آنها را در
شرایط مختلف تعدیل یا مصالحه می کنند. بنابراین، اگرتصمیمی باعث فشارهای تضادگونه
شود، می تواند معضلهای اخلاقـی و روحـی ایجـاد کـند. ارزش هـا و اخلاقـیات در
تصـمیم گیـری نمود واقعی دارند و در رفتار تصـمیم گیـرنده و در سراسـر فرایند
تصمیم گیری نمود پیدا میکند. مسئولیت اجتماعی تصمیم گیرنده آن است که از نظر
اعتقادات اثربخش و از نظر کاربرد منابع سازمانی کارامد باشد.
بـه هـرحال،
مدیران در تصمیم گیری های کاری و در محیط های اداری ملزم به رعایت اصول اخلاقی
هسـتند؛ از این اصول اخلاقی تحت اخلاق اداری نیز نام برده میشود. به زعم دنهارت
(1988 ،ص 26 ( اخـلاق اداری عـبارت اسـت از
"فـرایند نقـد مسـتقلانه معـیارهای تصمیم براساس ارزش های اجتماعی غــــالـب
درون مـرزهای سازمان معین با عنایت به پاسخگویی حرفه ای و شخصی." رور (1978
(بحث می کنــد که بوروکرات ها برای حمایت از آنچه که او "ارزش های نظام
حاکم" مینامد، نوعی تعهد یا الـزام اخلاقـی دارنـد. چـون بوروکـرات هـا نسبت
به حفظ و حراست از قانون اساسی که به نظام حکم هـویت و هسـتی داده سـوگند دلبسـتگی
دارنـد، لـذا در اعمـال اختـیار خـود، از قانـون اساسی رهنمود مـیگیرند. سایر
بررسی های نظری در باب اخلاق اداری رویکردهای مختلفی در پیش گرفته اند. کوپر (1990 (مدیـر مسـئول را فـردی مـیداند که
مجموعه ای از تعهدات و ارزش های متعارض را مدیریت کـند. او سـطوح چهارگانـه تفکـر
و تامل در باب موضوعات اخلاقی را به شرح زیر مطرح می کند: 1 ( سـطح
بیانـی کـه عواطـف و هنجارها را شکل میدهند؛ 2 (سطح قواعد اخلاقی که از سازمان یا
جامعه نشـات مـی گیـرد؛ 3 (سـطح تحلیل اخلاقی که متضمن اصول اخلاقی است؛ و 4 (سطح
فرا اخلاقی که پیش فرض های بنیادین در مورد ماهیت انسان، دانش، و اعتماد مدنظر
قرار میگیرد.
قدرت و اخلاقیات
قـدرت بـه
رابطـه موجـود بـین دو یـا چـند نقـش آفرین مربوط میشود که رفتار یکی تحت تاثیر
رفتار دیگری قرار میگیرد. به زعم دال (1957 (قدرت عبارت است از وادار کردن کسی به
انجام کاری. در سـازمان مـیتـوان رابطـه قدرت را به راحتی مشاهده کرد. در سازمان
های بوروکراتیک قدرت، سلسله مـراتب مشخصـی دارد. یعنـی هرسـطح از سـازمان از
میـزان مشخصـی قـدرت برخوردار است تا بتواند مسئولیت های محوله را انجام دهد.
اعمـال قـدرت در
سـازمان هـا زمانـی اثـربخش خـواهد بود که توسط افراد مورد پذیرش قرار گرفته و
اجابـت شود. در غیر این صورت موجب بروز تعارض می شود (هال، 1987 .(نتیجه تحقیقات
اتزیونی ( 1975 (نشـان داد کـه اگـر سـازمان بتواند جنبه های اخلاقی و
معنوی در سازمان را تقویت کند، آنها به سـازمان تعهـد بیشـتری پـیدا خواهند کرد و
قدرت مقامات را می پذیرند. به سخن دیگر، رعایت اصول اخلاقـی باعث می شود که اعضای
سازمان موضع رهبران را تایید کنند. پذیرش قدرت و رعایت اصول اخلاقـی توسـط مدیـران
دو پدیده بهم مرتبط هستند. بنابراین، رعایت اخلاقیات از جانب مدیران باعث میشود که
افراد بیشتر دستورات را بپذیرند و فرمانبرداری کنند.
چگونگـی اعمـال
قـدرت عمومی در نظریه های مختلفی بیان شده است (وینسنت، 1987 .(یکی از این نظـریه
هـا، نظـریه اخلاقی دولت است که هگل به نظریات دولت افزوده است. مطابق این نظریه
قدرت عمومـی در شـیوه تلقـی و عمـل شهروندان، گروه ها و نهادهای دولت سلطنتی
مشروطه نهفته است که معطـوف بـه تأمین حداکثر کمال و رشد اخلاقی و آزادی شهروندان
است. قدرت عمومی در واقع در وحدت گرایش های ادراکی فرد و غایات قواعد و نهادها
نهفته است.
مهمتـرین
نمایـنده ایـن دیـدگاه هگـل بـود. بـه نظر هگل (1967 (دولت دارای معنایی هم درونی
و هم ظاهری بود. انسان ها به حکم سرنوشت خود در درون دولت ها رشد می یابند، نه به
این دلیل که دولت قدرتی گریز ناپذیر است، بلکه به این جهت که دولت از درون طبع
آدمیان و یا به عبارت بهتر از درون نهـاد آدمـیان بـه عـنوان موجـودی عقلایـی می
جوشد تا امکان رشد خودآگاهی و تکاملی انسان ها را فـراهم کـند؛ و امکان ارضای
حداکثر خواست ها و نیازهای فرد را ممکن سازد. بنابراین، به زعم هگل دولـت نهادی
اخلاقی است که در قالب قوانین و ساختارهای سیاسی خود، متضمن علائق اخلاقی افراد
اسـت. مفهوم اخلاقی دولت مبین "دولت کامل" یعنی جامع ترین و کامل ترین
معنای واژه دولت است. بـه سـخن دیگـر، بایـد گفـت
مفهـوم دولـت اخلاقـی زمانـی شـکل مـیگیرد که جوهر آگاهی و اراده شهروندان در
نهادها تجلی می یابد. هگل دولت را در این مرحله تکاملی خود " فعلیت اندیشه
اخلاقی" مـیخواند که در
آن آزادی واقعی به دست میآید. برنظریه دولت اخلاقی هگل انتقادات بسیاری وارد شـده
اسـت. از جملـه ایـنکه هگل کل اخلاق و آزادی را در درون محدوده دولت ملی یا کشور
تحقق پذیـر میداند. براین اساس آزادی و ارزش اخلاقی وابسته به وجود دولت ملی است.
به هرحال، اندیشه دولت اخلاقی هنوز از مسائل مورد توجه در مدیریت دولتی نوین است.
قانون و اخلاق
بـه زعم کونتز و
همکاران (1997 (همگانیترین راه برای نهادی کردن اصول اخلاقی پدید آوردن یک قانون
اخلاقی است، قانونی که منعکس کننده قضاوت اخلاقی جامعه باشد. براساس چنین
ادعاهایی، به نظـر مـیرسـد رایج ترین راه برای اطمینان از اجرای اخلاقیات در سطح
سازمان، دولت، و جهان، تبلور آنها در قالب قانون باشد، اما تجربه نشان می دهد که
این قبیل اصول اخلاقی با ارزش انگاشته نمیشود، زیـرا بیشـتر آداب و رسـوم
بوروکـراتیک را ترویج میکنند. به هرحال، قانون یکی از بستر های اصول اخلاقـی اسـت
کـه لازم اسـت مدنظـر قرار گیرد. قانون مجموعه ای است از قواعد سازگار و جامع که
بـرای کنترل رفتار افراد تدوین شده است (ه?سمر،
1995 .(اگر این ادعا را بپذیریم که قواعد موجود در قانـون، همـان قضـاوت های
اخلاقی مورد توافق اکثریت اعضای جامعه است، پس چرا قانون در بعضی مـوارد معـیار
تصـمیم گیـری قـرار نمـی گیـرد؟ واقعیت امر آن است که هر چند مجموعه قضاوتهای
اخلاقـی در قالـب قانون بلور پیدا میکند، اما الزامات قانونی منعکس کننده تمام
استانداردهای اخلاقی نیستند وتنها میتوان گفت بین قانون و استانداردهای اخلاقی
مقطع مشترک وجود دارد
درضـمن، بایـد
ایـن نکـته را هـم در نظرداشت که استانداردهای اخلاقی مثبت گرا هستند در حالی که
الـزامات قانونـی منفـی گـرا هسـتند (هسـمر، 1995 .(زیـرا قانون نشانگر حداقل
مجموعه استانداردها به مـنظور کنتـرل رفـتار اسـت و اعمـال فراتر از آن را باید از
طریق اقدامات فردی و نه اجبار قانون ممکن ساخت. در عوض استانداردهای اخلاقی مجموعه
هنجارها، عقاید، و ارزش هایی هستند که مورد قبول افـراد، گـروه هـا، و سـازمان
هاسـت. از طـریق فـرایندهای اجتماعـی و سیاسـی است که انتظار میرود استنداردهای
اخلاق شخصی اکثریت جامعه به الزامات قانونی تبدیل شوند، اما این مهم بهواسطهعوامل
بازدارنـده کمتـر نمـود پـیدا مـیکـند. بنابـراین، تـنها مـی تـوان انـتظار داشـت
کـه مقطـع مشترکی بین استانداردهای اخلاقی و الزامات قانونی وجود داشته باشد.
عوامل موثر بر
رفتار اخلاقی
رابینز (1991
(عوامل سه گانه زیر را در شکل گیری رفتار اخلاقی یا غیر اخلاقی موثر میداند
(نمودار3 :( 1.ویژگـی هـای فـردی: از ویژگـی هـای فردی می توان به ارزش
های فردی، من قوی 12 ، و ثقل کنترل اشـاره کـرد. منظور از "من قوی" یک
ویژگی شخصیتی است که قوت مجرمیت فرد را نشان میدهد، و مـنظور از "ثقـل
کنتـرل" گـرایش شخصـیتی اسـت کـه درجـه اعـتقاد افـراد مبنـی برتسلط بر
سرنوشت خودشان را نشان میدهد. 2.متغیرهای ساختاری: مانند مقررات رسمی، اختیار، سیستم
ارزیابی، پاداش ها، و فشارهای کاری. 3.فرهنگ سازمانی: مانند محتوی فرهنگ و قوت فرهنگ.
جهانی شدن
ـدون شـک جهانـی
شـدن معـرف عرصه های نوین رقابتی است. همان طور که لیزینگر (2003 (اشاره مـیکـند
جهانـی شدن را میتوان آخرین مرحله از توسعه سرمایه داری به حساب آورد. برای بعضی
از افـراد، جـریان آزاد سـرمایه، کـالا، خدمات، و اندیشه فرصت های بیکرانی را از
نظر اشتغال، درآمد، و ثـروت بـه وجـود مـیآورد. بـرای دیگـران، جهانـی شدن، باعث
وابستگی و فقر گروهی از کشورها و سـاکنین آنهـا مـیشـود. مفـاد کلی اعتراض ها بر
علیه جهانی شدن آن است که این پدیده باعث تسلط ارزش هـای غربـی و شـکل گیـری
سـرمایه داری غارتگرانه با ویژگی هایی چون طمع ورزی ومنفعت گرایـی فـردی در سـطح
جهـان مـیشـود (گـری و داون، 1998 .(بـه سـخن دیگـر، خیلـی ازمخالفـین جهانـیشـدن،
مدعـی هسـتند کـه جهانـی شـدن اقتصـاد فاقد چارچوب اخلاقی و ادراک سیاسی برای
جهتدهی عملکرد اقتصادی با اهداف اجتماعی و انسانی است. زیرا جهانی شدن باعث انتقال
قدرت از دولـتها به سوی بخش خصوصی و بخصوص شرکت های چند ملیتی میشود. چنین ادراکی
منفی از جهانی شدن، ضرورت وضع استانداردهای جهانی برای تحدید پیامدهای منفی
احتمالی را بیش ازپیش آشـکار میسازد. در اینجا این پرسش قابل طرح است که چارچوب
اخلاقی برای جهانی شدن با چهره انسانی کدام است؟
اخلاق در عرصه
جهانی
وقتـی مـا
رابطـه بـین اخـلاق و مـذهب را آزمـون می کنیم، متوجه میشویم که مذاهب مختلف اصول
اخلاقـی مختلفـی را عرضـه مـیکنـند (کریسـیدس و کالـر، 1993 .(در جامعـه ای کـه در
آن مذهب یا ایدئولـوژی مسـلطی وجـود داشـته باشـد، مـیتـوان انـتظار داشت مجموعه
یکنواختی از ارزش ها را به نمایش بگذارد. به موازات افزایش جهانی شدن، فرهنگ های
مختلف ارزش های متفاوتی را به نمایش مـیگذارند و این ارزش ها در مدیران و کارکنان
سازمان هایی که باید با یکدیگر کارکنند، تجلی پیدا مـیکـند. بـه سـخن دیگـر،
تفـاوت هـای بـین المللی در گرایش ها و ارزش های مدیران را میتوان به تفاوتهای
اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی آنها نسبت داد (انگلند، 1975 .(این حقیقت که مدیران
دارای سیسـتمهـای ارزشی متفاوتی هستند، به این معنی است که راه حل آسانی برای معضل
اخلاقی در سطح جهانـی وجود ندارد. از میان نظریه های مختلف اخلاقی، به نظر میرسد
نظریه اخلاق نسبی آسان ترین راهکـار را ارائـه مـیدهـد: وقتی در رم هستی مانند
رومی ها عمل کن (کریسیدس و کالر، 1993 .(اگر این حکم را بپذیریم، در این صورت
آزادی های فردی زیر سئوال خواهد رفت.
منطقی کهمستقیماً
از رعایت اخلاق در سطح جهانی قابل درک است عبارت است از اینکه: هیچ کسی در دراز
مـدت، بـرعلیه مـنافع و باورهـای خـود عمل نخواهد کرد (هومن، 2000 .(بنابراین،
توصیه های اخلاقی زیر شاید بتواند راهگشا باشد:
· هرگزفرض نکنید
که "ما" نرمال هستیم و "دیگران" چنین نیستند.
· همیشه به عقاید
و ارزش های دیگران احترام بگذارید
· تاآنجا که ممکن
است در مورد فرهنگ میزبان بیاموزید.
· در مورد کشورها
کلیشهای قضاوت نکنید
· انتظار نداشته
باشید دیگران برخلاف میل باطنی خود عمل نمایند
· نقشی مذهب در شکل
دهی تفکرات و روش های کاری افراد را نادیده نگیرید.
· سعی کنید چند کلمه
به زبان فرهنگ میزبان صحبت کنید.
جهانی سازی
اخلاق
اعمـال غیـر
اخلاقـی نظیـر فسـاد در کشـورهای در حـال توسـعه و رشـوه دهـی در عقـد قراردادها
بین شـرکتهـای بـزرگ و مقامـات کشـور پذیـرنده فـراوان بـه چشـم مـیخورد. باوجود
اینکه محو رفتار غیراخلاقی یک امرغیرممکن است، اما به حداقل رساندن چنین اقداماتی
برای هر سازمان و جامعهیک ضرورت است. ارزش های معین نظیر صداقت، احترام به کس،
امانت، و تقوا از نشانگان اخلاقی هستند که به طور گسترده در ادبیات رهبری مورد
تحسین قرار گرفته اند
تشـخیص حقـوق
بنـیادین بـین المللـی نظیر حق زیستن و مشارکت سیاسی نوعی کامیابی در سطح بین
المللی محسوب می شود (دونالدسون، 1989 .(این الزام وجود دارد که سازمان های دولتی
و خصوصی نیـز بـه حقوق افراد صرف نظر از تفاوت های فرهنگی احترام بگذارند. این واقعیت
که جهانی شدن در ابعـاد فرهنگـی و اقتصـادی عمـلاً واقعـیت یافـته است، نوعی
باورها و ارزش های مشترک را در روابط اجتماعی و اقتصادی بین آحاد بشر از نژادها و
قومیت های مختلف شکل داده و نیازی به توضیح نیست که هسته مشترک اخلاقی نیزبخشی از
این واقعیت نوظهور است.
همـان طـور کـه
مک لوهان (1967 (اشاره میکند ما در "دهکده جهانی" زندگی می کنیم. تصویر
یک دهکده نشانگر صمیمیت با همسایه و زبان مشترک است. چنین ادعایی زمانی میتواند
صورت واقعیت بـه خـود گیـرد کـه بـه مـوازات جهانـی شـدن در ابعاد اقتصادی و رقابت
در عرصه های جهانی، اصول اخلاقـی جهـان شـمول نیـز مـورد لحاظ قرار گیرد. یعنی
جهانی شدن با چهره انسانی تحقق پیدا کند. به سـخن دیگـر، بدون رعایت معیارهای
اخلاقی در روابط اقتصادی، جهان خالی از روح معنویتی خواهد بـود کـه در یـک دهکـده
براسـاس رعایـت معـیارهای اخلاقـی سـراغ داریـم. بـه هرحال، جهانی شدن تکـنولوژی
هـای اطلاعاتـی و ارتباطـی در بافـت وسـیع تر، خود یک چارچوب برای انتقال ارزشهای
اخلاقـی اسـت. توسـعه اصـول اخلاقـی در مقـیاس جهانـی، حرکت به سوی جامعه مدنی
جهانی است. انگـاره جامعـه مدنـی جهانـی
تصویری از جنبش مبتنی برفناوری های اطلاعاتی و ارتباطی را به نمایش مـیگذاردکـه در
آن ملـل و افـراد بـر اصـول اخلاقـی جهانشمول احترام میگذارند، برآن اساس عمل
میکنند و خود را متعهد میدانند که به انگاره جهان بدون مرز جامه عمل بپوشانند
(جهان کریم، 2000 .(
الگوی حاکمیت
خوب
روشـن اسـت که
درمحیط های جهانی، اجرای معیارهای اخلاقی مشکل است زیرا سیستم های ارزشی در دنـیا
مـتفاوت هسـتند. بـه هرحال، همان طور که اسملتزر و جنینگز (1998 (پیشنهاد میکنند
میتوان اسـتانداردهای مـیان فرهنگی پیدا کرد که معرف معیارهای اخلاقی در سطح جهانی
باشند. تلاش بانک جهانـی بـرای اسـتقرار حاکمـیت خـوب در کشـورهای عضـو مـیتـواند
یـک الگو برای جهانی سازی معیارهای اخلاقی باشد.
بـا تـوجه بـه
تاکید بانک جهانی (1991 (بر استقرار حاکمیت خوب در کشورهای عضو، برای خیلی از
دولـت هـای جهان، تحقق حاکمیت خوب یک وضعیت آرمانی است. مهمترین ویژگی های حاکمیت خـوب
عـبارت انـداز: جوابگویـی، شفافیت، مشارکت، عدالت (انصاف)، تفویض اختیار، رقابت،
وفقر زدایـی (تـیلور، 2000؛ موبیس، 2001؛ ویس، 2000؛ روی و تیسدل، 1998 .(این
ویژگی ها در حقیقت نوعـی اصـول اخلاقـی هسـتند کـه حاکمیت خوب را تعریف می کنند.
این امر حکایت از آن دارد که الـزام دولـتهـا بـه رعایـت اصـول اخلاقـی پیشـگفته،
نوعـی تعـدیل پـیامدهای منفی تمرکز قدرت در حاکمـیت شـناخته مـی شود. به علاوه،
برای حاکمیت اخلاقی در عمل آنچنان تقاضایی وجود دارد که به عنوان یک نظریه نوین در
اداره امور عمومی جلوهگر شده است. انگاره حاکمیت خوب زمانی کامل خواهدبود که رعایت
اخلاق در عرصه های رقابتی نیز مورد توجه قرار گیرد.
برتـری جویی و
پیشی گرفتن از دیگران، قانون اجتناب ناپذیررقابت است. سازمانهایی که در پی تغییر
محـیط بـه نفـع خـود، تضـیف موضـع دیگـران، و یـا حفـظ موضـع رقابتی خود هستند،
ممکن است از سـازوکارهای غیراخلاقـی بـر علـیه یکدیگـر اسـتفاده کنـند. بنابراین،
اشخاص حقیقی و حقوقی که در عرصه های جهانی در تلاش و کشمکش برای رقابت هستند، باید
حدود اخلاقیات خود را تعدیل کنند. سازمانهایی که بر تحقق اهداف غایی
اصرار دارند و در پی متقاعد برتری جویی هستند، قادر به کمینه کـردن عمـل شـرارت
آمیـز (زیانـبار) خـود نخواهـند بود مگر آنکه اصول اخلاقی را نصب العین خود
قـراردهـند. بررسـی ادبـیات مـربوط بـه معـیارهای اخلاقـی نشـان مـیدهد که وضع
چنین معیارهایی به اسـتانداردهای بالایـی از رفـتار اخلاقـی منجر میشود (مانند
ویکز و نانتل، 1992؛ فورد و ریچاردسون، 1994 .(هـرچند
عـوامل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، و دیگر متغیرهای تاثیر گذار، معیارهای اخلاقی را
تعـدیل مـیکنـند، امـا سـالم سـازی رقابت در عرصه های جهانی، وضع استانداردهای
اخلاقی در سطح جهانی را یک ضرورت اجتناب ناپدیر میسازد.
منشور اخلاقی
جهانشمول
تلاش جامعه
جهانی برای تاسیس سازمان تجارت جهانی، برای ساماندهی امور تجاری بین ملتها، گام
مثبتـی اسـت در جهـت قانون مند کردن فعالیتهای تجاری شرکتها و دولتها در عرصه های
جهانی. ایـن سـازمان نـه تـنها قـادر
اسـت از طـریق وضـع قوانـین به تنظیم روابط تجاری بین دول بپردازد، بلکه مـیتـواند
بـه صـدور بیانـیه منشـور اخلاقی تجارت در عرصه های رقابتی اقدام نماید. بدون شک
هدف غایی چنین بیانیه اخلاقی، انسانمند کردن چهره رقابت در عرصه های جهانی خواهد
بود. آزادی تجاری تـنها یکـی از جنـبه هـای آزادی نوع بشر است. بنابراین،
فعالیتهای اقتصادی باید در چارچوب توسعه انسانی صورت گیرد.
یـک نظـر آن
اسـت کـه سـازمان تجـارت جهانـی بایـد رعایـت حقوق بشر را به عنوان پایه اخلاقی در
فعالـیتهـای تجاری چند جانبه بپذیرد تا از این طریق مسئولیت خود را برای ایجاد
ارتباط هماهنگ بین آزادی تجـاری و حقـوق بشر ایفا کند. البته چنین وظیفهای تنها بر
عهده سازمان تجارت جهانی نخواهد بود، بلکه سازمانهای غیردولتی ودولتها نیز باید در
خصوص تجارت برمبنای اخلاقیات کوشا باشند. نظـر
دیگـر، آن است که هسته مشترکی از اصول اخلاقی به موازات جهانی شدن، در حال شکل
گیری است وتکامل آن در طول زمان امکان پذیراست.
نتیجه گیری
در بیشـتر بحث
های تجاری، اخلاق به عنوان عامل بازدارنده برای کسب سود مطرح می شود. به سخن
دیگـر، اخـلاق و سـود نسـبت معکـوس بـاهم دارنـد: هرچه یک فعالیت تجاری اخلاقی تر
باشد، کمتر سودآور خواهد بود و برعکس. اما این تمام داستان نیست. دیدگاه دیگر، بین
اخلاق و سود رابطه مثبتی برقـرار مـیکـند و رعایـت اخـلاق را موجب افزایش بازدهی
میداند نه کاهش آن. مطابق این دیدگاه، رعایت اخلاق تجاری، موجب جلب اعتماد شده و
فرصتی را برای پول سازی مستمر فراهم میسازد. به سـخن دیگـر، در دنـیای رقابتـی،
جلب اعتماد مشتریان و عرضه کنندگان از راه رعایت اخلاقیات خود باعـث کسـب مـزیت
رقابتـی و پایـداری معـاملات تجـاری میشود. بنابراین، یکی از عوامل موثر برای
موفقیت در عرصه های نوین جهانی، رعایت اخلاقیات است.
اثـر عمـده
جهانی شدن بر اخلاق کاری را باید در تفاوت های فرهنگی جستجو کرد که اصول اخلاقی
متفاوتی را در فعالیت های اقتصادی و اجتماعی به نمایش می گذارند. چه استانداردهای
رفتاری را باید در عملیات جهانی رعایت کرد؟ آیا باید شرکتها استانداردهای کشور یا
شرکت طرف معامله خود را بپذیـرند یـا به اصول اخلاقی خود پایبند باشند؟ در
فعالیتهایی که کشورهای مختلف درگیر میشوند، تعـارض اخلاقـی را چگـونه بایـد حـل
کـرد؟ یـک نظـر آن اسـت که نمی توان استانداردهای اخلاقی واحـدی را در فعالـیت های
کاری ایجاد کرد. بنابراین، باید تفاوت های اخلاقی را به گونهای مدیریت کـرد کـه
باعث تنش و تعارض در میان افراد نشود. نظر دیگر آن است که به دلیل تعاملات بین
افراد از کشـورهای مختلف هسته مشترکی از اصول اخلاقی در حال شکل گیری است. این
هسته مشترک روز بـه روز در حـال گسـترش اسـت، و مـیتـوان انـتظار داشـت کـه جهانـی
شـدن، اسـتانداردهای اخلاقی جهانشـمولی را نیز به دنبال داشته باشد. از منظر رقابت
مبتنی بر مشتری مداری نیز رعایت اخلاقیات در عرصه های جهانی یک ضرورت اجتناب
ناپذیر است. بنابراین، می توان انتظار داشت اصول اخلاقی در عرصـه های مختلف توسط
نهادهای بین المللی وضع و لزوم رعایت آنها از جانب دولتها و شرکتها کنترل شود.
منابع
کونتـز، اچ،
اودانـل، سـی، ویهـریخ، اچ، اصول مدیریت، ترجمه محمد علی طوسی، امین اله علوی، علی
اکبر فرهنگی، اکبر مهدویان، تهران: مرکز آموزش مدیریت دولتی، 1377.
مطهری، مرتضی،
فلسفه اخلاق، تهران: انتشارات اسوه، 1374.
Beauchamp
T.L. and Bowie N.E. (1983). Ethical Theory and Business New Jersey:
Prentice Hall.
Chryssides
G.D. and Kaler J.H. (1993). An Introduction to Business Ethics London:
Chapman
and
Hall.
Cole
D. Sirgy M.J. and Bird M.M. (2000) ``How do Managers Make Teleological
Evaluations in
Ethical
Dilemmas? Testing part of and Extending the Hunt-Vitell Model’’ Journal of
Business
Ethics
Vol. 3 No. 1 26 August pp. 259-69.
Cooper
T.L. (1990). The Responsible Administrator San Fransicso: Jossey-Bass.
Dahl
R. (1957). The Concept of Power Behavioral Science Vol.2 pp.201-15.
Denhardt
K.G. (1988). The Ethics of Public Service N.Y.: Greenwood Press.
Donaldson
J. (1989) Key Issues In Business Ethics Academic Press London.
Donaldson
T. (1989) The Ethics of International Business Oxford University Press New
York.
England
G. (1975). The Manager and His values Cambridge Mass: Ballinger.
Etzioni
A. (1975). A Comparative Analysis of Complex Organizations N.Y.: Free Press.
Fairholm
G.W. (1991) Values Leadership: Towards a New Philosophy of Leadership Praeger
London.
Ford
R.C. and Richardson W.D. (1994) “Ethical Decision Making: A Review of the
Empirical
Literature”
Journal of Business Ethics Vol. 13 No. 3 pp.205-221.
Freeman
R. (1984). Strategic Management: A Stakeholder Approach Boston: Ballinger.
Golembiewski
R.T. (1967). Men Management and Morality N.Y.: McGraw-Hill.
Gray
J. (1998). False Dawn: The Delusions of Global Capitalism. London.
Grimshaw
B. (2001). Ethical Issues and Agendas Facilities Vol. 19 . No. 1/2 pp.
43±51
Hall
R.H. (1987). Organizations: Structures Process and Outcomes Englewood
Cliffs NJ:
Prentice
Hall.
Hegel
G.W.F. (1967). The Philosophy of Right Trans. T.M. Knox Oxford: Oxford
University press.
Homann
K. (2000). The Wittenberg Center for Global Ethics and its central ideas
University of
Munich
Lutherstadt Wittenberg October.
Hosmer
L.T. (1995). The Ethics of Management Universal Book Stall.
Jahan
Karim W. (2000). Ethics For A Global Civil Society: Non-Western Perspectives
ASEAN
Regional
Workshop (ARW) on Building Knowledge Societies 26 Jan.
Lee
D. Newman P. and Price R. (1999). Decision Making in Organizations
England: Pittman
Publishing.
Leisinger
K.M. (2003). Towards Globalization with a Human Face: Implementation of the UN
Global
Compact
Initiative at Novartis Parallax The Journal of Ethics and Globalization
Jan./Feb.
Maclagan
P. (1998). Management and Morality: A Developmental Perspective London: Sage.
McLuhan
M. (1967). The Gutenberg Galaxy London: Routledge.
Mobius
M. (2001). Good Governance Is A Global Challenge Corporate Board Vol. 22
Issue 131
Nov.
p1 4p.
Pearce
D. (1990) ``The record of the new administrative law’’ in Proceedings of
RIPAA Seminar
Do
Unto Others: Ethics in the Public Sector September pp. 44-53.
Petrick
J.A. and Quinn J.F. (1997). Management Ethics: Integrity at Work London:
Sage.
Rabbins
S.P (1991). Management NJ.: prentice-Hall.
Rawls
J. (1971). A Theory of Justice Cambridge Mass.: Belnap Press.
Robbins
S.P. (1991). Management New Jersey: Prentice-Hall.
Rohr
J. (1978). Ethics for Bureaucrats N.Y.: Dekker.
Roy
K.C. and Tisdell C.A. (1998). Good Governance in Sustainable Development: the
Impact of
Institutions
International Journal of Social Economics Vol. 25 No. 6/7/8 pp. 1310-1325.
Simms
R.R. (1992) The Challenge of Ethical Behaviour in Organization Journal of
Business
Ethics
Volume 11 Number 7 July pp. 505-513.
Smeltzer
L.R. and Jennings M. (1998) “Why an International Code of Business Ethics
Would Be
Good
for Business” Journal of Business Ethics Vol. 17 No. 1 pp.57-66.
Taylor
D. W. (2000). Fact Myths and Mosters: Understanding Principles of Good
Governance The
International
Journal of Public Sector Management Vol. 13 No. 2 pp.108-124.
Vincent
A. (1987). Theories of the State Oxford: Basil Blackwell.
Weeks
W.A. and Nantel J. (1992) “Corporate Codes of Ethics and Sales Force Behavior:
A Case
Study”
Journal of Business Ethics Vol. 11 No. 10 pp.753-760.
Weiss
T. G. (2000).Governance Good Governance and Global Governance: Conceptual and
Actual
Challenges
Third World Quarterly Vol. 21 Issue 5 Oct. p795 20p.
White
T.I.(1993). Business Ethics: A Philosophical Reader Macmillan Publishing N.Y.
World
Bank (1991). Managing Development: The Governance Dimension World Bank June.