hc8meifmdc|2011A6132836|Ranjbaran|tblEssay|Text_Essay|0xfcffa706070000006c0d000001000100
طرح مساله بافتهای تاریخی در جریانات عملی شهرسازی ایران به سالهای نخست دهه چهل بازمیگردد
طرح مساله بافتهای تاریخی در جریانات عملی شهرسازی ایران به سالهای نخست دهه چهل بازمیگردد. پیش از آن اگر بحثی در مورد ضرورت توجه به میراث فرهنگی کشور در زمینه معماری یا شهرسازی به میان میآمد، دیدگاه های مبتنی بر نوعی برخورد باستانشناسانه غیر بومی با مساله بود.
در سالهای اخیر، توجه به مساله بافتهای تاریخی شهری در ایران صورتی جدیتر به خود گرفته است. این امر به طور عمده ناشی از فعالیتها و اقدامات وزارت مسکن و شهرسازی در این زمینه و استفاده از خدمات مهندسان مشاور برای انجام مطالعات و تهیه طرحهای احیا و بازسازی بافتهای کهن شهری بوده است. به دنبال این مسایل بحثهای بسیاری در مجامع حرفهای مطرح شد و حساسیت سایر نهادهای مسئول در این زمینه را نیز برانگیخت. سازمان میراث فرهنگی کشور در تجدید سازمان و برنامههای کار خود به این امر توجه خاصی کرد و پیرو آن به تشکیل چند سمینار و گردهمایی در ارتباط با مساله اقدام کرد. جامعه مهندسان مشاور نیز با تشکیل چند سمینار، جلسههای بحث و گفتوگوی عمومی، جلسههای ویژه تبادل نظر تخصصی، برپایی نمایشگاه، تشکیل گروههای مطالعاتی و نظایر اینها درباره موضوع مورد نظر اقدامات قابل توجهی به عمل آورد.
این یادداشت به بهانه فعالیتهای یکی از گروههای کاری مزبور (کمیته فرهنگی بافتهای کهن) _ که با هدف تبادل نظر بین متخصصان و پیگیری موضوع از طریق فعالیتهای حرفهای در جامعه و مهندسان مشاور ایران تشکیل شد _ تنظیم شده است.
خشت اول
طرح مساله بافتهای تاریخی در جریانات عملی شهرسازی ایران به سالهای اول دهه چهل بازمیگردد. قبل از آن اگر بحثی در مورد ضرورت توجه به میراث فرهنگی کشور در زمینه معماری یا شهرسازی به میان میآمد، دیدگاه عمدتا نوعی برخورد باستانشناسانه غیر بومی با مساله بود، که این امر دارای ریشه تاریخی است. این دیدگاه و چگونگی انعکاس آن در برخورد با مسایل مربوط به حفاظت و احیای بافتهای کهن شهرها، مشکلاتی را به دنبال آورده است، که ضرورت تعمق بیشتر و بازنگری در روشهای اتخاذ شده توسط سازمانهای مسئول در این زمینه را ایجاب میکند. این نحوه نگرش و برخورد با بافتهای تاریخی شهری اصطلاحا دیدگاه باستانشناسانه نامیده میشود.
بررسی تحولات تاریخی
توجه کارشناسان خارجی به آثار تاریخی و معماری ایران از زمانهای دور توسط جهانگردان و صاحبنظرانی مانند شوالیه شاردن، مادام دیولافو، اوژنی فلاندن، کوست و جز اینها شروع شد. در دوران اخیر، این جریان توسط بزرگانی چون آرتور یوهان پوپ، اندره گدار و ماکزیم سیرو ادامه یافت. همراه با کارشناسان اخیر کارشناسان و متخصصان ایرانی نیز به بررسی در آثار باستانی و معماری گذشته ایران شروع کردند. این فعالیتها که کمی قبل از آن توسط افرادی مانند علیاصغرخان حکمت وزیر معارف وقت و محمدعلی فروغی و بعدها سپهبد آقاولی و دیگران شروع شده بود، به وسیله کارشناسان و دستاندرکارانی چون سید محمدتقی مصطفوی، پرویز ورجاوند، عبدالکریم پیرنیا و بسیاری دیگر از صاحبان نام در این زمینه ادامه یافت که هر یک به منظور بررسی، شناخت و معرفی آثار و معماری و فرهنگ گذشته ایران خدمت کرده و منشا اثرات بسیاری بودهاند.
به دنبال شناخت ارزشهای تاریخی و هنری آثار به جای مانده از گذشته مساله حفاظت آنها و جلوگیری از دستبرد آنها و تخریب آثار معماری مطرح شد.
گرچه حفاظت آثار باستانی از زمانهای قدیم مورد توجه کارشناسان، مسئولان و روشنفکران جامعه بوده است، اما تبدیل این جریان به نهادی اجتماعی و قانونمندی این فعالیتها در چند دهه اخیر به وقوع پیوست.
اولین احکام قانونی صادر شده در این زمینه بر این اساس است، که هیچکس حق دخل و تصرف در آثار ملی و باستانی را جز از طریق سازمان دولتی مسئول یا زیر نظر و با رعایت موازین تعیین شده توسط آن سازمان ندارد.
صرفنظر از ماده 26 قانون مدنی ایران (که آثار تاریخی را جزو اموال دولتی و غیر قابل تملک خصوصی به شمار آورده است)، مهمترین قانون مصوب در این زمینه «قانون حفظ آثار ملی مصوب 12 آبان ماه 1309 شمسی» است که به اینها اشاره دارد:
«اثری با ارزش و قابل حفاظت (عتیقه) شناخته میشود که متعلق به قبل از اواخر دوره زندیه باشد.» و نیز دولت مکلف به ثبت تمامی آثار تاریخی است. حق دخل و تصرف در اثر ثبت شده یا نقل و انتقال آن نیز بدون نظارت دولت از مالک سلب میشود. مرمت، حفاظت و تا حدودی معرفی آثار ملی مورد تاکید است.
این قانون و پیآمدهای ناشی از آن، طی زمانی طولانی تاثیر عمیقی در چگونگی برخورد با مساله حفظ و مرمت آثار تاریخی به جای میگذارد. گرچه قانون حفظ آثار ملی خود تبلور طرز فکر حاکم بر آن زمان بوده است، اما از طرفی دیگر طی چندین دهه باعث تداوم این طرز فکر و تثبیت روشهای کهنه حفاظت آثار تاریخی و میراث فرهنگی در کشور شده است.
طی سه دهه (تا حوالی 1340) با اجرای این قانون بسیاری از آثار باستانی تحت حفاظت و مرمت قرار گرفت و همچنین مطالعات نسبتا قابل توجهی توسط دانشمندان و کارشناسان ایرانی در زمینه کاوش، کشف و شناخت آثار به جای مانده از زمانهای گذشته انجام شد. در آبان ماه 1352 قانون ثبت آثار ملی به دولت اجازه ثبت هر اثر تاریخی واجد اهمیت را صرف نظر از تاریخ پیدایش آن تفویض کرد.
توجه غالب قوانین و مقررات وضع شده در این زمینه، به یک اثر، حفاظت آن و حداکثر مرمت و بازسازی آن اثر معطوف میشود و در چند مورد محدود قوانین وضع شده یک اثر تاریخی را در رابطه با محیط اطراف آن دیدهاند.
از این جمله میتوان «قانون خرید اراضی و ابنیه و تاسیسات برای حفظ آثار تاریخی و باستانی» مصوب به آذر ماه سال 1347 و اشاراتی در قانون شهرداری (ماده 102 الحاقی) را نام برد که به صورتی تلفیقی اقدامات و تدوین مقرراتی را در ارتباط با فضاهای اطراف و حرایم آثار تاریخی مطرح میکنند.
دیدگاه باستانشناسانه
وجه اشتراک کارهای انجام شده توسط تمامی کارشناسان و دستاندرکارانی که به این دیدگاه وفادار بودهاند، اعم از خارجی یا بومی توجه به تاریخ، بررسی شناخت عینی آثار باقیمانده از گذشته و گاهی تحلیل شرایط و ویژگیهای اجتماعی دورانی است که این آثار در آنها بهوجود آمدهاند.
شاید بهترین ویژگی دیدگاه باستانشناسانه توجه و تاکید بیش از اندازه به ارزشها و خصوصیات معماری _ هنری آثار باقیمانده از گذشته است.
از دیگر ویژگیهای این دیدگاه، بها ندادن به ارتباط آثار با فضای اطراف، بافتهای شهری، تحولات پیش آمده در نظام اجتماعی و بالاخره ضرورتها و نیازهای جامعه در زمان حاضر است.
«دیدگاه باستانشناسانه» اغلب به تاریخ و بازسازی آن توجه دارد و از حقایق و ضرورتهای زندگی امروز و آن چه که هم اکنون در بطن جامعه و فرهنگ امروز جریان دارد، دور است.
فرهنگ علیه فرهنگ
هر چند قوانین و مقررات یاد شده که با هدف حفاظت از آثار و بناهای ارزشمند تاریخی تدوین شده بودند، بسیاری از این آثار را از ویرانی و تخریب نجات داد. اما از سوی دیگر به دلیل محدودیتهایی که در فعالیتهای ساختمانی و عمرانی مرتبط با آنها به وجود میآورد مشکلات بسیاری را برای توسعه مناطق قدیمی شهری به وجود آوردهاند. چرا که از طرفی کارشناسان و نهادهای مسئول حفاظت آثار باستانی هر گونه دخالت و فعالیت عمرانی در ارتباط با آثار و مناطق تاریخی را مجاز نمیدانستند و از طرفی دیگر امکانات کافی برای تهیه و اجرای طرحهای حفاظت و احیای آنها در اختیار نداشتند.
این شیوه عمل و برخوردهای انفعالی نهادهای مسئول حفاظت و احیا آثار و مناطق تاریخی، مخصوصا در مورد بافتهای کهن شهری باعث ایجاد نوعی جبههگیری و مقابله از طرف مسئولان و دستاندرکاران سایر بخشهای توسعه شهری و به دنبال آن مردم و ساکنان بافتهای ارزشمند و تاریخی شهرها شد.
سادهلوحانه خواهد بود چنانچه بپنداریم علت همه نارساییهای موجود و فرسودگی بافتهای کهن شهری فقط وجود «دیدگاه باستانشناسانه» حاکم بر جریانات حفاظت و احیای میراث فرهنگی بوده است.
اما از این نکته هم نباید غافل بود که این دیدگاه از عوامل بسیار موثر در این زمینه بوده و تحلیل جوانب آن میتواند راهگشای بسیاری از تصمیمگیریها و اقدامات آینده در ارتباط با جریانات توسعه شهری به طور اعم و حفظ و احیا بافتهای با ارزش شهری به طور خاص باشد.
در عین حال این پدیده باعث شد در دورهای نسبتا طولانی، بافتهای کهن و با ارزش شهرهای ایران که میتوانستند و باید نقش اساسی در زندگی شهرها و پاسخگویی به نیازهای عمرانی آنها داشته باشند به صورت مسالهای حاد و باری به دوش برنامههای توسعه و عمران شهری کشور تبدیل شوند.
نمونههای بسیاری (تقریبا بدون استثنا) از بافتها و مناطق ارزشمند شهری کشور را میتوان برشمرد که در چند دهه گذشته زیر ضربههای بسیار ناروا و نه هرگز درخور مساله و تحت فشارهای تصمیمات غلط و برخوردهای ضعیف، در شرایطی فراموش شده تحلیل رفتند، ویران شدند و آفتاب زندگی در آنها به لب بام رسید.
با مروری مختصر بر آنچه که در سالهای گذشته اتفاق افتاده است مشخص شد که حضور و گسترش دیدگاهی که اصطلاحا آن را دیدگاه «باستانشناسانه» مینامیم در جریان فعالیتهای مربوط به حفاظت از آثار تاریخی، باعث تخریب، فرسودگی و از بین رفتن بافتهای کهن شهری شده است. فرسودگی بافتهای کهن حداقل علاقهمندان به میراث فرهنگی ما را بر آن داشته است که راه حلهایی برای حفظ آثار با ارزش تاریخی به دست آورد.
اما اغلب این راهحلها بر پایه همان دیدگاه جستوجو شده و مجددا باعث تخریب بیشتر بافتهای باارزش شده است.
چگونه از این بنبست و از این دور باطل میتوان بیرون آمد؟ برای به دست آوردن پاسخ این سوال بایستی مقدمتا به سوال دیگری پاسخ داد:
چرا باید بافتهای کهن شهری (به طور کلی میراث فرهنگی گذشته را نگهداری یا احیا) کرد؟
به نظر میرسد حفظ و احیا میراث فرهنگی گذشته نمیتواند هدفی جز پربارتر کردن فرهنگ حاضر و پاسخگویی به نیازهای امروز و فردای جامعه داشته باشد. بنابراین چگونه میتوان مساله حفاظت و احیا آثار تاریخی یا بافتهای کهن شهری را بدون توجه به ضرورتها، نیازها و شرایط موجود جامعه مورد بحث قرار داد؟
در سالهای اخیر مباحثی از قبیل مرمت و حفاظت آثار تاریخی جای خود را به احیا و باز زندهسازی آثار و محیط پیرامون آنها دادهاند که خود اولین قدم در این راه به شمار میرود.
گرچه باید توجه داشت که این مباحث در حال حاضر عمدتا در مقوله نظری بوده و لازم است این بحث به حیطه عمل کشیده شود.
برای رسیدن به این هدف لازم است در بسیاری از زمینهها مانند قوانین و مقررات و توسعه شهری، سازماندهی توسعه، نظام برنامهریزی و اجرای توسعه شهری و غیره تجدیدنظرهای اساسی صورت گیرد. که خود بحثی بسیار گسترده بوده و امید میرود در فرصتهای دیگر توسط صاحبنظران و علاقهمندان به این مقوله مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
در اینجا یادآوری یک نکته بسیار اساسی ضروری است و آن این که بافتهای کهن شهری چنانچه با این دیدگاه مورد توجه قرار گیرند، آنقدر غنی هستند که هیچ نیازی به دلسوزی و توجه از سر ترحم ندارند. بلکه خود حاوی توانهای بالقوه و بسیار بالا در جریانات توسعه شهری بوده و چنانچه اقدامات توسعه شهری در آنها به درستی صورت گیرد، نه تنها نیازی به سرمایهگذاریهای اضافی برای توسعه ندارند بلکه خود میتوانند سهم اساسی در جریان سرمایهگذاریهای توسعه شهری به عهده گرفته و حتی گاهی به توسعه سایر مناطق فرسوده شهری نیز کمک کنند.